امیرمحمود جون بابا

آدم فضائی های امیر محمود !!!

دیروز با امیر محمود رفتیم نون بگیریم دست امیر محمود تو دست من با هم قدم می زدیم که امیر محمود با دست دیگش اسمون نشون داد (اشاره به ستاره ها) و گفت بابائی می دونی ادم فضایین اینا هم چراغاشونن پشتش قائم شدن بابا بازم هست چند تا ستاره دیگه نشونم داد و کلی با اب و تاب ازشون حرف می زد از غذا خوردن تا راه رفتنشون و ... بچه ها چه دنیائی دارن جالبه نه ؟ ...
7 اسفند 1394

نظر امیر محمود در مورد رنگ پروانه

  چند روز پیش من و امیر مشغول تماشای مستندی در مورد پروانه ها بودیم که نظرشو در مورد پروانه ها خواستم امیر محمود به من نگاه کرد و گفت دوست داشتم رنگاش پاک می شد من رنگش می کردم برام خیلی جالب بود ...
1 اسفند 1394

دست گل امیر محمود !!

رسیدم خونه عزیز اینا امیر محمود هم اونجا بود تا رسیدم عزیز کلی گلایه کرد خودم رفتم از نزدیک بررسی کنم که دیدم امیر روبروی تلویزیون روی مبل دراز کشیده یه ظرف پر از انار دون کرده کنار دستش و با دستش دونه های انار را از ظرف بر می داشت و ابش رو می خورد و دونه سفتش را با همن دستش روی فرش کنار مبل می انداخت بطوریکه روی زمین حسابی از دونه های انار پوشیده شده بود صحنه خیلی جالبی بود تا مدتها انار را همینطوری می خود و حتما دونه های خورده شدش روی فرش می ریخت تا یه روز حسابی وقت گذاشتم و بهش یاد دادم بابائی یکی یکی بخور و با دندو نای قویت خوردش کن ببینم بلدی ...
27 بهمن 1394

دست ندم؟

به امير محمود گفتم وقتي رفتيم مشهد مي ریم باغ وحش امير محمود گفت بابا من از فيل مي ترسم اگه تمساح منو بخوره چي و من توضيح دادم که بابائي من مواظبتون هستم رفت به مادرش گفت مي خوايم بريم باغ وحش بعد من سلام کنم به حیوونا ، با هاشون دست ندم؟   ...
3 دی 1394

پس با قطار مي ريم!

تو خونه حرف از مسافرت به مشهد حسابي گرم شده بود من و خانم صحبت مي کرديم که امير محمود پريد وسط حرفمون که بابائي ميشه با هواپيما بريم خيلي خوبه که يهوئي خودش جواب داد نه  اخه خطرناکه سقوط کنه چي ؟ پس با قطار بريم خوبه هو هو چي چي مي کنه بريم پيش امام رضامون بوسش کنيم  مشکل  ما کلاً حل شد پس با قطار مي ريم ...
3 دی 1394