دویدم و دویدم ، سرکوهی رسیدم...
شعر کودکانه:
دویدم و دویدم ، سرکوهی رسیدم...
دویدم و دویدم...سر کوهی رسیدم...دو تا خاتونو دیدم...
This Tools Created By BlogerTools.Ir
اینهم قیافه امیر محمد باباموقع شنیدن این آهنگ!
متن کامل شعر در ادامه مطلب
دویدم و دویدم
سرکوهی رسیدم
دوتا خاتون را دیدم
یکیش به من آب داد
یکیش به من نان داد
نان را خودم خوردم
آب را دادم به زمین
زمین به من علف داد
علف را دادم به بزی
بزی به من پشگل داد
پشگل را دادم به نانوا
نانوا به من آتیش داد
آتیش را دادم به زرگر
زرگر به من قیچی داد
قیچی را دادم به خیاط
خیاط به من قبا داد
قبا را دادم به ملّا
ملّا به من کتاب داد
کتاب را دادم به بابا
بابام دوتا خرما داد
یکی را خوردم تلخ بود
یکی را خوردم شیرین بود
رفتم بالا دوغ بود
آمدم پایین ماست بود
قصه ی ما راست بود
روایت تهرانی از متل دویدم و دویدم :
دویدم و دویدم ()
دویدم و دویدم،
سر کوهی رسیدم،
دوتا خاتونی دیدم.
یکیش به من نون داد .
یکیش به من آب داد .
نونو خودم خوردم
آبو دادم به صحرا،
صحرا به من علف داد
علفو دادم به بزی ،
بزی به من شیر داد.
شیر و دادم به بقال ،
بقال به من مویز داد
مویز و دادم به آقا ،
آقا به من دعا داد.
دعا رو بستم به بازوم
خدا به من شفا داد.