بابائی بیماری نشی !
دیشب من حالم خوب نبود کمی دراز کشیده بودم عزیز جون هم کمی اونطرفتر داشت کارهاشو می کرد امیر محمود جون بابا اومدکنارم گفت بابائی بیماری شدی گفتم بابائی حالم کمی خوب نیست گفت بابائی جون خوب من ، منو بغل کرد و ادامه داد بابائی بابائی بیماری نشی عزیز بیماری بشه !!!! عزیز جون که صداشو شنیده بود کلی صداش دراومد و گذاشت دنبال امیر محمود ، امیر محمود هم از ترس عزیز جون حسابی می دوید صحنه جالب بود عزیز می دوئید امیر محمود می دوئید ...