کتاب داستان آنلاین لک لک و روباه
یکی بود یکی نبود در جنگلی سرسبز،حیوانات زیادی در کنار هم با خوبی وخوشی زندگی می کردند. در میان آنها روباهی زندگی میکرد که عادت داشت همه را سر کار بگذارند بعد در همه جا آنها را مسخره کند. از قضای روزگار در همسایگی روباه لک لکی هم زندگی می کرد که تا آن روز روباه نتوانسته بود از او خطایی ببیند تا بتواند او راهم مسخره کند. یک روز روباه تصمیم گرفت خودش موقعیتی را به وجود بیاورد تا لک لک درآن موقعیت کاری از دستش بر نیاید تا روباه بتواند مدتی او را مسخره کند وبخندد.بنابراین به نزد همسایه اش رفت وبعد از سلام واحوالپرسی به اوگفت: ما مدتی است که در همسایگی هم زندگی می کنیم اما تا به حال تو به خانه من نیامده ای من امروزآمده ام تا تو را برای فردا به خانه ام دعوت کنم می خواهم فرنی مخصوص روباه ها را برایت بپزم.
بقیه رو تو کتاب آنلاین مطالعه نمائید
برای خواندن روی تصویر بالا دبل کلیک نمائید ویا از گزینه زیر استفاده نمائید
خداوند هر کسی را به گونه ای آفریده است ودر این تنوع آفرینش حکمتی بوده که ما از درک آن شاید عاجز باشیم. بنابراین تمسخر دیگران ،عیب جویی از خلقت خداوند است واین گناهی بزرگ می باشد. به جای تمسخر وعیب جویی بهتر است سعی کنیم تا دیگران را خوب بشناسیم ودر مواقعی که لازم است خودمان را با آنها وفق دهیم.