امیرمحمود جون بابا

مامان دوست ندارم

1393/4/24 18:17
نویسنده : بابائی
132 بازدید
اشتراک گذاری



داشتيم مي اومديم خونه با عمه زهرا و نازنين کوچولو که پيشنهاد دادن بريم پارک بعد بريم خونه تااز سر کوچمون رد مي شديم امير محمود بابا گفت : ماماني دوست ندارم پارک بريم باناله مي گفت ماماني دوست ندارم برديمش پارک سرسره  که خيلي دوست داره بازي کرد بعد حسابس تاب بازي کرد از تاب پائين نمي اومد کلي شلوغ شده بود رضايت نمي داد که بارون گرفت تو بارون رفت سرسره بازي کرد همه شلوار و پيراهنش خيس شده بود بغلش کردم سوار ماشين شديم نزديک خونه که شديم بازم با ناله گفت : مامان دوست ندارم مامان دوست ندارم !!  خيلي جالبه وقتي که رسيديم پريد تو بغل مادرش ماچش مي کرد ما که از کار اين امير محمود سردر نياورديم ! شما چي ؟

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

سارا
24 تیر 93 18:25
سلام دوست عزیز شما میتونید با مراجعه به سایت سنییا علاوه بر خدمات رایگان ظرف 2 روز آینده از تخفیف 50% استفاده کنید.