امیرمحمود جون بابا

کمک کمک

1393/5/31 9:28
نویسنده : بابائی
511 بازدید
اشتراک گذاری

امير محمود رو برده بود يم پارک وقتي خواستيم بر گرديم بغلش کردم که بريم خونه گلم تازه شروع کرده بود به صحبت کردن با صداي بلند داد مي زد کمک کمک  مردم همه ما رو نگاه مي کردن صحنه جنائي شده بود عين اين فيلمها که آقا دزده مي ياد يه بچه کوچکولو بي گناه رو مي دزده من خودم با اين حرف کوچولوم احساس گناه کردم از طرفي دلم غنج مي رفت که کوچولوم جملات رو خوب و بجا تو اولين جملاتش استفاده مي کنه و از طرفي نگاه هاي مردم مرا ناراحت مي کرد سعي کردم تا مشکلي پيش نيامده زود محل حادثه رو ترک کنم اتفاق جالبي بود . خانمي هم تعريف مي کرد که بازار بودن عين همين قضيه براي اون هم پيش اومده بود مي گفت که مردم هم داشتن نگاه مي کردن کلي خجالت کشيده بودن !
امان از دست اين بچه ها!!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

دختربهاری
31 مرداد 93 9:32
خوشحال میشم بهم سربزنید
مامی آتریسا جون
31 مرداد 93 10:11
با عرض سلام خدمت شما دوست عزیز از سایت نی نی وبلاگ به وب زیبای شما اومدم عکس دخترم رو واسه ی مسابقه گذاشتم اگه به آدرس زیر برین و یه رای بهش بدین خیلی ما رو خوشحال می کنین http://okno.ir/index.php?route=information/pictures24 بی نهایت از حضور گرمتون سپاسگذارم تا 31 مرداد بیشتر فرصت نداره ( 12 جمعه شب ) امیرمحمد جونم رو ببوسید( ماشالله )