کتاب حقوق کارآمد
تو اين مدت هميشه نگران بودم که طرز رکاب زدن امير جون بابا همينطور بمونه امير محمود بابا هنوز قشنگ ياد نگرفته بود رکاب بزنه هميشه نيم رکاب مي زد يه روز ديدم يه چرخ دو چرخه رو گذاشته روي کتاب کلفته حقوق خانمي و رفته رکاب مي زنه خيلي لذت مي برد خانمي که ديد عصباني شد تا اومد ورداره امير محمود ناراحت شده بود وشروع به فرياد زدن کرد خانمي رو راضي کردم که کتاب رو ور نداره ببينيم چه کار مي کنه حسابي نيم رکاب مي زد و به من نگاه مي کرد و مي خنديد فرصت رو مناسب ديدم من رفتم کمک تا امير محمود بابا طرز رکاب زدن درست رو ياد بگيره بعد از کلي توضيح دادن وکمي کلاس عملي کامل ياد گرفته بود رکاب بزنه از اون به بعد کتابهاي خانمي امنيت نداشت هر کتابي رو که دنبالش مي گشت اگه گفتين کجا پيدا مي کرد ؟ بله ! امير جون بابا هم منو صدا مي کرد که ماماني بياد ببينه ببينه ؟