بزرگ و کوچک
امير محمود به کفش کشي قرمز رنگش علاقه فراوان داره وقتي خونه هستيم مياره که پام کن ما هم مجبوريم پاش کنيم خواستيم قائم کنيم دادم خانمي ترتيبش رو بده فردا که امير محمود بيدار شد به پاش اشاره کرد و گفت بپوشم بپوشم گفتيم که نيست خودش رفت تو اتاقش داخل کمد نايلون مشکي که کفش تو يه نايلون ديگه در اون بود رو آورد گفت : اونجا گذاشتي!؟ کمي بعد که خسته شد گفت بابائي کفش بپوش کفشش رو در آورد بزور مي خواست پام کنه گفتم بابائي من بزرگم گفت من بزرگم تو کوچيکي گفتم بابائي من بزرگم شما کوچيک امير محمود با خودش فکر کرد : گفت من آقا محمودم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی