امیرمحمود جون بابا

گم شدن

1393/3/22 10:50
نویسنده : بابائی
135 بازدید
اشتراک گذاری

رفته بودیم بازار یه سری میوه و سبری برای خونه بخریم بازار خیلی شلوغ بود گلم هم اصرار داشت خودش راه بره تو بغل من نمی اومد خانمی داشت میوه ها رو سوا می کرد من هم تا اومدم پول میوه ها رو حساب کنم امیر محمودآقا رو پیدا نکردم هر چی گشتم پیداش نکردم خانمی خیلی غرولند کرد من هم گفتم باشه فعلاً دنبال بچه باش بابا ! بعد از کلی گشتن دیدیم که تو شلوغی گلم پاشو بالا می گیره مثل سرباز ها رژه می ره یه چوب کوچولو هم نمی دونم از کجا پیدا کرده تو دستش بود کلی خندم گرفته بود به روم نیاوردم یه کوچولو دعواش کردم ولی طاقت نیاوردم  محکم تو آغوشش گرفتم از وجودش کلی لذت می برم . حس می کنم که خیلی خیلی دوسش دارم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)