گریه نکن !
امروز کمي خسته بودم دراز کشيده بودم دستام رو هم روي چشمام گذاشته بودم که امير محمود جون بابا اومد با دستاش دست منو از روي چشمام برداشت گفت بابائي گريه نکن من پيشتم .
می تونین تصور کنین من چه حسی داشتم؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی