امیرمحمود جون بابا

عاقبت تفنگ آبپاش

1393/3/31 14:01
نویسنده : بابائی
230 بازدید
اشتراک گذاری

تفنگ آب پاش شده بود مصیبت هر صبح که از خواب پا می شد دنبال تفنگش می گشت وقتی هم پیدا می کرد می دید خالیه می آورد طلبکارانه می گفت : "اِ خالیه آب بریزااا" خوشبختانه یاد گرفته بود  که می رفت کنار پنجره به خیال خودش کنجشک شکار کنه اونروز هم مثل روزای دیگه رفته کنار پنجره وقتی اب تفگش تموم شد دیگه خسته شده بود تفنگ رو هم پرت کرده بود خیلی زود پشیمون شد با ناراحتی اومد پیش بابائی گفت : تفنگ نیست گفتم کجا است دستمو گرفت برد کنار پنجره تفنگ نشونم داد تفنگ رو ایرانیت سقف پارکینگ گیر کرده بود حداقل دو متری فاصله داشت کلی گریه کرد تا مجبور شدم دست به کار بشم  خلاقیتم گل کرده بود 

مطالب بیشتر

به فکرم رسید با جارو برقی بگیرمش تا جارو برقی رو آورده دسته اش شل بود علی رغم هشدارهای خانمی دسته جارو برقی هم افتاد حالا هم تفنگه گیر کرده بود هم دسته جارو برقی مونده بودم چه کار کنم خیلی بهم برخورده بود تصور کنین صحنه بسیار بدی بود هر کی بود دیگه از خلاقیتش استفاده نمی کرد ولی من یه استراتژی دیگه پیاده کرده بود لااقل روی کاغذ شدنی بود با سیم شارژر لپ تا پیه گره درست کردم با چند بار امتحان بالاخره درست پرت کردم دیتهخ جارو برقی به گره گیر کرد و با زحمت و بسیار آروم آنرو بالا کشیدم با هم کلی افه گرفته که بله ماایم دیگه حلا راغب شدم نقشه قبلی رو بازم پیاده کنم خلاصه با کلی زحمت با جارو برقی تفنگ رو در اوردم (البته به دوستان عزیز توصیه می کنم که هرگز اینکارو تجربه نکنن ولی اگه خواستن هماهنگ کنن یه دوره فشرده البته به شرط بحد نساب رسیدن کلاس براتون بزارم )  حالا وقتی با اینهمه زحمت تفنگو تحویل صاحبش دادم یه نگاه به تفنگ کرد و گفت : دیدی تفنگ شکست انداخت یه گوشه دیگه از دست تفنگ ابپاش راحت شده بودیم (البته یه کوشه کوچولو شکسته بود که با یه چسب حل می شد هنوز که درستش نکردم )

نکته اخلاقی : اگه یه روزی کودک چیزی رو دور انداخت برای نجاتش خودتونو به زحمت نندازید چون حتماَ لازمش نداشته 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)