لباس مرد عنکبوتی
دیروز به تنهائی یه سری به عزیزجون زدم خواهرام بازار بودن من که رسیدم اونا تازه اومده بودن بالاخره یه لباس مرد عنکبوتی اندازه امیر محمود خریده بودند تا من زنگ زدم و به امیر محمود گفتم حسابی ذوق کرده بود گفت: کلاه هم داره گفتم : اره بابا اونم گفت : بابائی وایسا تا من هم بیام گفتم بابا خودم برات میارم گوشی رو بدون خداحافظی ول کرده بود بره به مادرش بگه !!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی