پرتقال خوني
من و امير محمود تو هال تنها بوديم من رفتم يه پرتقال خوني گرفتم تا پوست بکنم يه قاچ از اونو دادم امير محمود بخوره با دستش نشون داد چرا اينطوريه گفتم بابا پرتقال خونيه گفت ايش ايش چرا آقاهه خوني کرده تا ترش بشه نخوريمش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی