امیرمحمود جون بابا

شیرین زبون بابا

1394/4/3 23:33
نویسنده : بابائی
150 بازدید
اشتراک گذاری


يه ظرف پسته جلوي امير محمود بود داشت مي خوردش گفتم بابائي براي من هم مي ياري امير محمود بعد يه سکوت گفت مگه ميشه برات نيارم  من کلي از اين جملش کيف کرده بودم بخاطر همين شيرين زبونياشه که دوسش دارم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)