شیرین زبون بابا
يه ظرف پسته جلوي امير محمود بود داشت مي خوردش گفتم بابائي براي من هم مي ياري امير محمود بعد يه سکوت گفت مگه ميشه برات نيارم من کلي از اين جملش کيف کرده بودم بخاطر همين شيرين زبونياشه که دوسش دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی