هنوز روزه
امير محمود با دفتر نقاشيش مشغول بود در يک صفحه اون يه خورشيد و ابر کشيده شده بود مداد رو دستم گرفتم و گفتم بابائي ستاره بکشم گفت بابا نه گفتم چرا گفت بابائي هنوز روزه هوا روشنه ستاره نه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی
امير محمود با دفتر نقاشيش مشغول بود در يک صفحه اون يه خورشيد و ابر کشيده شده بود مداد رو دستم گرفتم و گفتم بابائي ستاره بکشم گفت بابا نه گفتم چرا گفت بابائي هنوز روزه هوا روشنه ستاره نه