امیرمحمود جون بابا

یه اتفاق بد

1395/1/12 15:14
نویسنده : بابائی
266 بازدید
اشتراک گذاری

برای عید که خونه عزیز اینا اومدیم تا امیر محمود اومد گفت نازنیین کجاست سریع هم زنگ زد تا نازنین اومد و شروع کرد به بازی با امیر محمود اگه گفتین عاقبت چی شد تو اشپزخونه یه وسیله رو بسمت امیر محمود پرت کرد وسط دو ابروی امیر محمود زخم و کبود شد نکته جالبش اینه من کلی خسته شده بودم از دست این دو تا شیطون رفتم تو اتاق کمی چرت بزنم که امیر محمود امد با صدای بلند منو صدا می زد که بابائی یه اتفاق بد یه اتفاق بد حسابی منو تکون می داد و جملش رو تکرار می کرد یه اتفاق بد یه اتفاق بد من که تازه بیدار شده بودم  گفتم بابائی چی شده گفت یه اتفاق بد یه اتفاق بد بابائی نازنین داره میره خونه  !!

من مونده بودم از این اتفاق بد خوشحال باشم یا ناراحت؟ !

مطلب مرتبط :        
دعوای بچه ها
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)