امیرمحمود جون بابا

امیرمحمود پسرآروم و مهربون بابا

1395/3/4 21:53
نویسنده : بابائی
327 بازدید
اشتراک گذاری

ديروز رفته بوديم خونه عزيز جون با زنين هم اومده بود هنوز چند دقيقه نگذشته بود که صداي نازنين در اومده بود اومده بود تا در را ببنده پاش رفته بود زير در و پاش زخمي شده بود و حابی خون اومده بود زخمش رو بستيم بعد از چند دقيقه با امير شروع به بازي کردن بازم بعد از گذشت چند دقيقه اي وقتي داشتن دنبال هم مي کردن نازنين سرش محکم خورد به دسته صندلي زير ابروش شکافت و خونريزي داشت نازنين که شروع به گريه کرده بود امير محمود رفت يه قاشق برداشت و ابي رو که روي ميز بود را بهم مي زد و اب رو گرفت رفت پيش نازنين که هنوز داشت گريه مي کرد گفت برات دارو درست کردم بخور خوب بشو خلاصه يه ليوان اب را بزور به خورد ناز نين داد و گفت حالا خوب شدي همه دارو ها را خوردي يه بطري اب معدني هم بود بر داشت داد به نازنين و گفت اينو هر شب بخور خوب شي ؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)