معذرت خواهی !
مشغول غذا خوردن بودیم که هر چقدر امير محمود را صدا مي زديم امير محمود محل نمي ذاشت تو ماشينش مشغول بازي بود که يهو سرش داد زدم اومد جلوي من وايستاد گفت بابا سرم داد نزن مثل نازنين گريه مي کنم باشه بابا !؟ آخر داستان هم با معذرت خواهي ما تموم شد
نمی دونم چرا همش نوبت معذرت خواهی ماست ؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی