امیرمحمود جون بابا

اسب زيباي من

1395/3/23 11:43
نویسنده : بابائی
460 بازدید
اشتراک گذاری

من روي زمين خم شده بودم تا چيزي رو جمع کنم تا اومدم بلند بشم امير محمود اومد و پشت من نشست و گفت اسب خوبم برو  .  بازيش گرفته بود کلي بهش خوش گذشت و بعد که خسته شده بود گفت خيلي خوب بود اسب زيباي من

خدا مي دونه از اسب بودنم چقدر لذت بردم

 

 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)