امیرمحمود پسرآروم و مهربون بابا
ديروز رفته بوديم خونه عزيز جون با زنين هم اومده بود هنوز چند دقيقه نگذشته بود که صداي نازنين در اومده بود اومده بود تا در را ببنده پاش رفته بود زير در و پاش زخمي شده بود و حابی خون اومده بود زخمش رو بستيم بعد از چند دقيقه با امير شروع به بازي کردن بازم بعد از گذشت چند دقيقه اي وقتي داشتن دنبال هم مي کردن نازنين سرش محکم خورد به دسته صندلي زير ابروش شکافت و خونريزي داشت نازنين که شروع به گريه کرده بود امير محمود رفت يه قاشق برداشت و ابي رو که روي ميز بود را بهم مي زد و اب رو گرفت رفت پيش نازنين که هنوز داشت گريه مي کرد گفت برات دارو درست کردم بخور خوب بشو خلاصه يه ليوان اب را بزور به خورد ناز نين داد و گفت حالا خوب شدي همه دارو ها را خوردي ي...