بازی خطرناک
دیروز خونه عزیز جون بودیم که نازنین اینا اومدند شروع کردن به بازی با من من هم هردو شونو با دستام بلند کردم برعکس انداختم رو پشتم امیر محمود که ترسیده بود شروع کرد به فریاد کشیدن تا کذاشتمشون پائین اغمیر محمود گفت این بازی خیلی خطر ناک بود دیگه نکن ! بعد شروع کرد به خندیدن و گفت بابائی خیلی خوشحال شدم خطرناک بود من مونده بودم بالاخره خطرناک بود یا اینکه خوشش اومده بود شما فهمیدین بگین از سر درگمی در بیام .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی