اسباب بازی فروشی امیر محمود
امیر محمود داشت با ماشینهاش بازی می کرد بی مقدمه به من نگاه کرد و با دستش اشاره کرد و گفت : اینو می خوای یا اینو می خوای یا ... ( به هر چهار تائی که ردیف کرده بود اشاره کرد ) من هم گفتم بابائی اون ماشین کوچیک خاکستری رو می خوام امیر هم اونو اورد پیش من و گفت پانصد میشه و منو مجبور کرد بطور نمادین و مجازی پول تبادل کنیم بعد هم پشیمون شد و ماشین بزرگشو اورد و گفت میشه دو هـــــــــــزار
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی