امیرمحمود جون بابا

آنلاین پیانو بنوازید

شما میتوانید با کیبرد خود نیز از پیانو استفاده نمایید     ترتیب دکمه ها به صورت زیر می باشد :    Q W E R T Y U I O  P A Z S X D C F V G  B H N J M K L   document.write (' '); می توانید با کلیک اینجا و کپی آدرس صفحه جدید با یک دانلودر نسبت به دانلود این فایل اقدام و از آن بصورت افلاین بهره ببرید ! ...
7 اسفند 1393

دانلود نون و پنیر و پونه حمید جبلی از آلبوم سبزه ریزه میزه

    دانلود نون و پنیر و پونه  ترانه سرا مصطفی رحماندوست و  با صدای حمید جبلی                            ! Click Here to Download می توانید بقیه این البوم زیبا راهم در لینک زیر گوش کنید و لذت ببرید  ...
6 اسفند 1393

عزیز کارت داشت

دیروز یه گوشی همراه سوخته رو امیر محمود دادم که باهاش بازی کنه تا گرفت گفت ممنون بابا بعد گوشی رو بین گوش و شونه اش گرفت و محکم سرش رو فشار داد و دستش رو انداخت (واقعاً گوشی رو با سرش نگه داشت !!) و گفت به عزیز زنگ بزنم بعد دستش رو دکمه های شماره گیرش فشار می داد  و می گفت صفر نهصد و یک بعد کلی مثلاً با عزیز صحبت کرد و تلفن رو قطع کرد و گفت : کارت داشت     عجبا از این بچه ها ...         ...
6 اسفند 1393

یک ماشین و کلی تشکر

چند روز پیش باهم از جلوی یک اسباب فروشی که رد می شدیم امیر محمود کلی لج کرد که من ماشین پلیس می خوام  هر کاری کردیم قبول نکرد بالاخره براش اون ماشین پلیس بزرگ رو خریدیم تا اومدیم خونه امیر محمود من ماچ کرد و گفت بابائی ممنون ماشین پلیس خریدی از اون روز الان بیشتر از پنج روز گذشته هر روز منو می بینه میاد ماچم می کنه و می گه : ممنون برام ماشین پلیس خریدی    ...
6 اسفند 1393

آموزش سوره کوثر به کودکان

این سوره کوثره                   از همه کوچیکتره خدا گفته به احمد                 عزیزم یا محمد به تو یه کوثر دادیم              زهرای اطهر دادیم تو هم به شکر نعمت           خدا رو کن عبادت قربونی کن قربونی               خودت که خوب می دونی طعنه زنهِ تو خواره               دیگه نسلی نداره ...
6 اسفند 1393

اسباب بازی فروشی امیر محمود

امیر محمود داشت با ماشینهاش بازی می کرد بی مقدمه به من نگاه کرد و با دستش اشاره کرد و گفت : اینو می خوای یا اینو می خوای یا ... ( به هر چهار تائی که ردیف کرده بود اشاره کرد ) من هم گفتم بابائی اون ماشین کوچیک خاکستری رو می خوام امیر هم اونو اورد پیش من و گفت پانصد میشه  و منو مجبور کرد بطور نمادین و مجازی پول تبادل کنیم بعد هم پشیمون شد و ماشین بزرگشو اورد و گفت میشه دو هـــــــــــزار     ...
5 اسفند 1393

بازی خطرناک

دیروز خونه عزیز جون بودیم که نازنین اینا اومدند شروع کردن به بازی با من من هم هردو شونو با دستام بلند کردم برعکس انداختم رو پشتم امیر محمود که ترسیده بود شروع کرد به فریاد کشیدن تا کذاشتمشون پائین اغمیر محمود گفت این بازی خیلی خطر ناک بود دیگه نکن ! بعد شروع کرد به خندیدن و گفت بابائی خیلی خوشحال شدم خطرناک بود من مونده بودم بالاخره خطرناک بود یا اینکه خوشش اومده بود شما فهمیدین بگین از سر درگمی در بیام .                                     ...
4 اسفند 1393