امیرمحمود جون بابا

آیا انسان نمی داند

أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَري‏ 14 علق  آیا او ندانست كه خداوند (همه اعمالش را) مى‏بیند؟!   ســــــوره علق ، آیـــــــــه 14 آیا انســــــــــــان نمـــــــــی داند که خــــــــــدا او را میبینـــــــــــد .   عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنیم بترسید از گناه در حضور شاهـــــــــــد ، آن هم شاهـــــــــــــدی که فردا خودش ♢ قاضــــــــــــــــــــی ♢ است. ...
13 اسفند 1393

سوپ گوش

امیر محمود خیلی سحر خیزه صبحها معمولاً از همه زود تر بیدار می شه امروز صبح هم از همه زود تر بیدار شد اومد پیش من که خواب بودم از بس شیطونی کرد بیدار شدم بادستاش گوشم رو گرفته بود که بابائی گوشتو ببرم با دست دیگرش داشت گوشمو می برید بعد گفت سفته کنده نمی شه با دو دستتش حسابی گوشمو می پیچوند داشت راستی راستی کوشمو می کند گفت گوشتو می کنم برات سوپ درست کنم حسابی زور می زد بعد مثل اینکه کنده شده بود چون سوپ درست کرده بود و داشت تعارفم می کرد گفت بابائی بفرمائید سوپ با دستش بزور سوپ رو بهم می خوروند بعد گفت بابائی گرمه فوت کنم بعد بازم تعارفم کرد حسابی که سوپ دست پختش رو به خوردم داد گفت بابائی سیر شدی من هم مونده بودم چطوری از سوپ گوش امیر ...
13 اسفند 1393

پسر شجاع بابا

دیروز من و خانمی و امیر محمود از کنار ایستگاه قطار رد می شدیم که یهو صدای بوق قطار با اون صدای دلخراشش بگوش رسید خانمی حسابی ترسیده بود امیر محمود هم چشاش حسابی باز شده بو د گفت چی بود بعد که گفتم قطار بود و ترس مادرش رو هم دیده بود برگشت به مادرش گفت ترسیدی من که نترسیدم صدای قطار بود    ...
13 اسفند 1393

ببار ای بارون ببار

خزان زود هنگام و کبود شدن یا س بوستان پیامبر ، تسلیت باد .   فرار رسيدن ايام شهادت حضرت زهرا مرضيه (س)، بانوي دو عالم،دخت نبي بزرگوار اسلام و همسري با وفاي امير المومنان علي (ع)را برتمام مسلمين جهان بخصوص بر شيعيان وعاشقان اهل بيت عصمت وطهارت تسليت عرض ميکنيم.  به مناسبت فرارسیدن ایام  فاطمیه  مداحی بسیار زیبای  ببار ای بارون ببار  رو برای دوستداران  حضرت فاطمه زهرا (س)  آماده کرده که می توانید حظ کافی و وافی را ببرید .   ببار ای بارون ببار با دلم گریه کن، خون ببار  در شبای تیره چون زلف یار بهر لیلی چو مجنون ببار... ای بارون ...
12 اسفند 1393

تو حق نداری

امروز امیر محمود مشغول تلویزیون نگاه کردن بود که شبکه نسیم بود که برنامه عروسکی که شخصیتهاش ریش و سبیل بزرگی داشتند مثلاً ما قبل تاریخ بودند در حال پخش بود که امیر محمود اومد پیش من گفت من می ترسم من هم گفتم بابائی تو که نباید بترسی و مرد که نمی ترسه با اون چشمای خیسش داشت منو نگاه می کرد که دیدم لباش داره پشت و رو می شه و یه قطره اشک ریخت و گفت : تو حق نداری منو حرف بزنی من و خانمی با تعجب به امیر محمود نگاه کردیم و بغلش کردم که این سوء تفاهم تموم بشه ولی جالبه تو حق نداری !! یعنی با من بود با من نبود  ...
8 اسفند 1393

بوم نقاشی آنلاین

روی تصویر زیر کلیک کنید و لذت ببرید حتی می توانید از هنرنمائی خود پرینت هم بگیرید راهنما : پس از کلیک اینجا  وارد صفحه جدیدی می شوید یک کلیک هر جای صفحه کنید وارد محیط بوم نقاشی خواهید شد حتی می توانید آدرس آن صفحه را در یک نرم افزاز مدیریت دانلود وارد و نسبت به دانلود این بونم نقاشی فلش زیبا اقدام و همراه با کودک خود از استفاده آفلاین آن لذت ببرید .     ...
8 اسفند 1393

مهربونی !

امير محمود خيلي ماشين اسباب بازي دوست داره تو اسباب بازي فروشي بازار يه ماشين ديده بود  ديروز وقتي خونه نشسته بودم  اومد گفت بابائي برام ماشين مي خري گفتم نه بابا خيلي ماشين داري ديگه اتاقت از ماشين پر شده خيلي اصرار کرد من هم پامو کردم تويه لنگه کفش که نه ديگه ماشن نمي خرم اونم بازم اصرار مي کرد بابائي يه دونه ديگه بخر تا اينکه من کلافه شدم گفتم باشه رفتيم بيرون بگو کدوم رو مي خواي بخرم امير محمود هم منو بغل کرد و گفت بابائي تو خيلي مهربوني  بازم گوشام دراز شد چه کار کنم ستاره قلب بابا خوش زبونه   ...
8 اسفند 1393

بد آموزی امیر محمود

خانمي از خياطي همونقدر مي دونه که من از حقوق (وکالت) چون عزيز حسابي وارده هر وقت لباس امير محمود پاره مي شه خودش لباسش رو مياره مي ده به من مي گه رفتميم عزيز بده عزيز جون بدوزه  ديگه کار بجائي رسيده که خانمي هم وقتي لباس امير درزاش باز مي شه لباس را واسه عزيز کنار مي زاره ...
8 اسفند 1393