امیرمحمود جون بابا

تعریف امیر محمود از عینک دودی

دیروز داشتیم فیلم می دیدیم امیر محمود به عینک آفتابی آقاهه اشاره کرد و گفت بابائی اون چیه ؟ گفتم بابائی اون عینکه گفت چکار می کنن؟ گفتم بابائی به چشمشون میزنن گفت : نه بابائی می رن ماشین هن هن می کنن . ...
2 اسفند 1393

صندلی نازنین

چند وقت پیش امیر محمود و نازنین با عمو حسین و زن عمو رفتن پارک وقتی برگشتن عمو جون برای هر کدوم یه صندلی با پایه های فلزی که طرح نازنین باربی و رنگش قرمز بود و طرح صندلی امیر محمود هم باب اسنفجی و زرد رنگ بود که خیلی دوستش داره وقتی بچه ها روش می نشستن صدای جغجغه اش در می امد امیر محمود خیلی خوشش اومده بود و بازی می کرد نازنین تا رسید خونه خودش رو ول می کرد رو صندلی بعد چند دقیقه اومد پیش عمو حسین گفت خراب شد عمو گفت چی خراب شد صندلی رو اورد کفه صندلی که داخلش پلاستیک نصف شده بود عمو حسین یه تخته زیرش گذاشت و تعمیرش کرد الان از اون روز چند هفته ای می گذره ولی صندلی امیر محمود همونجوری سالمه پسر مودب بابا می شینه رو ش و رو میز نقاشی می کنه با...
28 بهمن 1393

بیست بابا

امروزمن و امیر محمود جائی بودیم یکیاز آشناها به امیر محمود نگاه کرد گفت چه پسر گلی این پسر گل می خواد دکتر بشه امیر محمود هم اخمی کرد و باجدیت دستش رو رو سینش جم کرد گفت نه ! من می خوام بیست بشم همه زدند زیر خنده ! پست زیر هم مرتبط با این موضوع است   اولین شغل مورد نظر امیرمحمود جون بابا   ...
27 بهمن 1393

حمومي آي حمومي

امروز که خانمي از بيرون اومده بود چند قالب صابون هم تو خريدش بود امير محمود جون تا قالب صابون رو ديد اول صابون رو گرفت و بو کرد و اورد که منم بو کنم مي گفت به به خوبه بعدش منو بزور نشوند زمين که بابا ئي بشورمت مي گفت بابائي چشمتو ببند صورتمو مي شست پشت و پهلو دستها سرمو با يه حالتي مي شست که انگار اينکارست يه وقتي هم که چشمامو باز مي کردم مي گفت بابائي چشمتو ببند مي سوزه به خيال خودش آب مي ريخت رو سرم منم خودمو تکون مي دادم و مي لرزيدم عزيز بابا مي گفت يخ کردي اشکال نداره بابا . خلاصه کلي حموم کرديم جالبش اين بود با اينکه صابون رو با جلدش استفاده مي کرد تمام بدنم بوي صابون گرفته بود ...
25 بهمن 1393

سوال جدید امیرمحمود

چند روزیه که امیرمحمود یه سوال ازم می کنه بدلیل تکرارش برام جالب شده چند روز پیش بازم اومد ازم پرسید بابائی شبا موشا کجا میرن ؟ من که تعجب کرده بودم گفتم بابا می رن خونشون . دیروز اومده ازم سوال کرده چرا موشا شبا میرن خونشون ؟ ...
25 بهمن 1393

نخود و کشمش

امیر محمود نخود و کشمش خیلی دوست داره ،دوست داره کمه عاشقشه عزیز جون برای آقا امیر محمود یه مقداری نخود و کشمش ریخت امیر محمود مشغول خوردن شد تا یه دفعه برگشت گفت از اینها ندارم عزیز گفت چی نداری مشت دستش رو باز و بسته می کرد همزمان سرش رو هم تکون می داد یعنی اینکه بیا عزیز که به امیر محمود نزدیک شد اشاره کرد به نخود و کشمش ها و گفت خونه از اینها ندارم عزیز جون که تازه فهمیده بود منظورش چیه نخود کشمیش باقی مانده رو درش رو بست و تحویل امیر محمود داد امان از دست این بچه ها ببین چه جوری ابرو ریزی می کنه  ...
21 بهمن 1393

لباس مرد عنکبوتی

دیروز به تنهائی یه سری به عزیزجون زدم خواهرام بازار بودن من که رسیدم اونا تازه اومده بودن بالاخره یه لباس مرد عنکبوتی اندازه امیر محمود خریده بودند تا من زنگ زدم و به امیر محمود گفتم حسابی ذوق کرده بود  گفت: کلاه هم داره گفتم : اره بابا اونم گفت : بابائی وایسا تا من هم بیام گفتم بابا خودم برات میارم گوشی رو بدون خداحافظی ول کرده بود بره به مادرش بگه !!! ...
17 بهمن 1393

قائم موشک بازی جالب

چند روز پیش من و امیر محمود با هم رفتیم خونه عزیز جون ، نازنین هم اونجا بود  قائم موشک رو هر دو دوست دارن نازنین چشم می ذاشت امیر محمود رفت تو اتاق قائم شد نازنین هم رفت امیر محمود رو پیدا کنه وقتی که پیدا می کرد نوبت امیر محمود بود که چشم بذاره نازنین می رفت همون جایی که امیر محمود قائم شده بود قائم می شد امیر محمود هم بی معطلی می رفت همون جا پیداش می کرد نوبت امیر محمود هم که می شد بازم می رفت همون جا قائم می شد این قضیه نیم ساعت ادامه داشت خیلی جالب بود که هر دفعه اونا با کلی لذت دنبال هم می گشتن اونم تو جای مشخص همیشگی نمی دنم چه لذتی براشون داشت ولی کلی می خندیدند ما که نفهمیدیم ! ...
11 بهمن 1393

استيل بازي امير محمود

ديروز رو مبل نشسته بودم و داشتم يه سري فايل بازي فلش که دانلود کرده بودم رو براي امير محمود جونم چک مي کردم که اميرمحمود اومد کنار من روي من نشست لب تاپ رو از دست من گرفت وگفت برو پائين (می خوام بازی کنم) اينهم عکس گل بابا وقتي لپ تاپ رو از دست باباش گرفته . به حالت زبونش دقت کنين با چه دقتي داره بازي مي کنه اون عکس آخري هم مال وقتيه که گيم اور شده     ...
4 بهمن 1393