امیرمحمود جون بابا

شکار

نیمه شعبان خیلی شلوغ بود  بود موقع برگشتن از مراسم جلوی اسباب بازی فروشی کلی گریه کرده بود که ماشین می خوام چون خونه کلی ماشین داشت براش یه تفگ اب پاش خریده بودم  تو مسیر رفته بودیم پارک شهرداری براش تفگ رو پر اب کردم خیلی کیف می کرد بهش گفتم بابائی فقط ابو رو دیوار بریز کل دیوارای پارک رو خیس کرد چند بار دیگه مجبورم کرد که براش پر کنم تاب و سرسره رو حسابی بی خیال شده بود با کلی زحمت راضیش کردم  بریم خونه وسط راه یه ایستگاه صلواتی بود که خیلی شلوغ بود ما هم غافل از اینکه تفگش هنوز کمی مسلحه از وسط جمعیت به سمت خونه حرکت می کردیم که عزیز بابا تصمیم به شکار گرفته بود این وسط خانمی که شکار شده بود کلی نق زد ما هم حسابی شرمند...
31 خرداد 1393

خداحافظی بسیار قشنگ

دراز کشیده بودم رو کتاب داشتم برا امتحان درس می خوندم که خانمی گفت بچه رو می برم پارک لباساشو  پوشوند اقا امیر محمود وقتی خواست بره رو به من کرد و گفت ما رفتیم  بای بای بوس  دلش نیومد اینطوری بره برگشت یه ماچ خوشکل بهم داد قند تودلم آب شد سرشار از محبت شدم بعد خدا حافظی کرد و رفت کی میگه زندگی لذت نداره این هم یکی از لذت های زیبا ی زندگی من که جاشو برام هیچ چیز نمی تونه پر کنه  ...
31 خرداد 1393

مسابقه

چندروزپیش داشتیم می رفتیم خونه عزیزجون گلم دستمو گرفته بود با هام راه می اومد تا اینکه تو کوچه دستمو ول کرد وگفت بابائی مسابقه ، من هم که کلی بهم بر خورد دوئیدم حا لا جالبه بلند بلند داد می زد بابائی من برنده شدم ببین بچه های امروزو از همین حالا مسابقه با پدرش رو شروع کرده خودشو هم برنده می دونه امان از وقتی که بزرگ بشه .   ...
31 خرداد 1393

آجیل فروشی

امروز خونه عزیز جون بودیم گلم تاب بازی می کرد بهش گفتم بابائی هر چی می خوای بگو برات بخرم  به کمد عزیز جون که توش توت خشک بود نگاه کرد و گفت بابائی آجیل فروشی بخر باشه ! (مثل همیشه با تاکید بر کلمه باشه) بنظر شما تو این مواقع باید چی گفت ؟ یاد اون لاکپشته و مرغابی ها در کتاب سال چندم ابتدائی افتادم یادش بخیر ...
23 خرداد 1393

گم شدن

رفته بودیم بازار یه سری میوه و سبری برای خونه بخریم بازار خیلی شلوغ بود گلم هم اصرار داشت خودش راه بره تو بغل من نمی اومد خانمی داشت میوه ها رو سوا می کرد من هم تا اومدم پول میوه ها رو حساب کنم امیر محمودآقا رو پیدا نکردم هر چی گشتم پیداش نکردم خانمی خیلی غرولند کرد من هم گفتم باشه فعلاً دنبال بچه باش بابا ! بعد از کلی گشتن دیدیم که تو شلوغی گلم پاشو بالا می گیره مثل سرباز ها رژه می ره یه چوب کوچولو هم نمی دونم از کجا پیدا کرده تو دستش بود کلی خندم گرفته بود به روم نیاوردم یه کوچولو دعواش کردم ولی طاقت نیاوردم  محکم تو آغوشش گرفتم از وجودش کلی لذت می برم . حس می کنم که خیلی خیلی دوسش دارم . ...
22 خرداد 1393

نماز

چند روز پیش موقع نماز گلم بازیش گرفته بود معمولاً وقتی نماز می خونم اونم جانمازیشو پهن می کنه حرکات منو تکرارمی کنه ولی نمی دونم چی شده بود این دفعه من نماز می خوندم دلبندم هم سواری می کرد این تصویر و تو یه سایت دیدم که دقیقاً توصیف اون صحنه بود منم نمی دونم چطور نمازمو تموم کردم حسابی بغلش کردم . فداش بشم خیلی ذوق می کرد .  فروع دین در قرآن   1.نماز: « وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ » (بقره / 43) و نماز را بپا داريد، و زكات را بپردازيد، و همراه ركوع كنندگان ركوع كنيد(و نماز را با جماعت بگذاريد).  ـ « فَأَقِيمُ...
22 خرداد 1393

نقاشی

آقاامیرمحمودخیلی به نقاشی علاقه داره علاقه اصلیش نقاشیه ماشینه یه روز خواب بودم با یک کاغذ و خودکار میاد کنار من منو صدا می کنه می گه بابائی ماشین بکش من هم با بی حوصله گی یه ماشین کشیدم (اینم بگم حالا من تو ماشین کشیدن اونم انواع مختلف کلی تبحر دارم از سواری گرفته تا باری و کامیون اینم از مزیت بابا بودن ) خوشش نیومد بازم گفت ماشین بکش شما باید حال منو تصور کنین تا حال منوبفهمین ! یه ماشین دیگه کشیدم هنوز تموم نشده بود که ازم یه هواپیما خواست اونم براش کشیدم براتون خلاصه کنم من با چشمای خواب آلود دست کم حدود 20تا ماشین 15تا هواپیما 10 قطار 5تا هلی کوفتر به قول خودش و خیلی چیزای دیگه کشیدم جالبش اینجا ست که وقتی اینا تموم شدبرمی گرده به من ...
21 خرداد 1393

خواب

یه روز صبح آقا امیر محمود از خواب پرید ماهم داشتیم صبحانه می خوردیم پرید بغل من با صدائی که می لرزید می گفت "خواب بودم ترسیدم "با دستاش هم توضیح می داد که "خانومه خانومه خواب بودم ترسیدَمـا " ما که نفهمیدیم .هر چی هم می پرسیدیم همون جمله رو تکرار می کرد و با دستاش توضیح می داد. همین دیروز هم موقعی که خانمی با مادر جونی به دفتر وکالتش تو گلوگاه می رفت گلم تو ماشین خیلی جدی می گه خواب بودم ترسیدم این جمله رو چند بار تکرار کرد تا اینکه مادر جون نگران شد وجائی واستادن دصقه دادن بعد حرکت کردن . ما که آخرش نفهمیدیم چی شد . ...
21 خرداد 1393

یه توپ دارم قلقلیه

امیر جونم که عاشق این پسته . باانگشتش توپا رو نشون می ده می گه  دوس دارم دوس دارم ، پاشو بالا میاره می گه  هِه هِه هِ شوت کنم شوت کنم !؟ اینم قیافه من   چند اهنگ کودکانه در ادامه مطلب قالب وبلاگ ساخت کد موزیک آنلاین برف اومده مسواک بازی گنجشک پائیز سلام دبستان اصغری مدرسه گربه لنگ شب یلدا چهرشنبه سوری حاجی فیروز نوروز   ...
20 خرداد 1393