عاقبت تفنگ آبپاش
تفنگ آب پاش شده بود مصیبت هر صبح که از خواب پا می شد دنبال تفنگش می گشت وقتی هم پیدا می کرد می دید خالیه می آورد طلبکارانه می گفت : "اِ خالیه آب بریزااا" خوشبختانه یاد گرفته بود که می رفت کنار پنجره به خیال خودش کنجشک شکار کنه اونروز هم مثل روزای دیگه رفته کنار پنجره وقتی اب تفگش تموم شد دیگه خسته شده بود تفنگ رو هم پرت کرده بود خیلی زود پشیمون شد با ناراحتی اومد پیش بابائی گفت : تفنگ نیست گفتم کجا است دستمو گرفت برد کنار پنجره تفنگ نشونم داد تفنگ رو ایرانیت سقف پارکینگ گیر کرده بود حداقل دو متری فاصله داشت کلی گریه کرد تا مجبور شدم دست به کار بشم خلاقیتم گل کرده بود به فکرم رسید با جارو برقی بگیرمش ت...