امیرمحمود جون بابا

عاقبت تفنگ آبپاش

تفنگ آب پاش شده بود مصیبت هر صبح که از خواب پا می شد دنبال تفنگش می گشت وقتی هم پیدا می کرد می دید خالیه می آورد طلبکارانه می گفت : "اِ خالیه آب بریزااا" خوشبختانه یاد گرفته بود  که می رفت کنار پنجره به خیال خودش کنجشک شکار کنه اونروز هم مثل روزای دیگه رفته کنار پنجره وقتی اب تفگش تموم شد دیگه خسته شده بود تفنگ رو هم پرت کرده بود خیلی زود پشیمون شد با ناراحتی اومد پیش بابائی گفت : تفنگ نیست گفتم کجا است دستمو گرفت برد کنار پنجره تفنگ نشونم داد تفنگ رو ایرانیت سقف پارکینگ گیر کرده بود حداقل دو متری فاصله داشت کلی گریه کرد تا مجبور شدم دست به کار بشم  خلاقیتم گل کرده بود  به فکرم رسید با جارو برقی بگیرمش ت...
31 خرداد 1393

فرهنگ لغت

فر هنگ لغت به سبک امیر محمود یا ن پور (امیر محمود + آریان پور) مَعذَت می خام بجای واژه نا مأنوس معذرت می خواهم سَمَنی بجای واژه نا مأنوس سیب زمینی اندوستر بجای واژه نا مأنوس انگشتر فمانوش بجای واژه نا مأنوس  فراموش ترمیک بجای واژه نا مأنوس  تردمیل درد میکوله بجای واژه نا مأنوس درد می کنه تَب تِب بجای واژه نا مأنوس  تبلت هفت تاب بجای واژه نا مأنوس  اپ تاب قَطاق بجای واژه نا مأنوس  قطار فاطمه بجای واژه نا مأنوس  عمو حسین آقاویم بجای واژه نا مأنوس  آقا ابراهیم دُتکُر  بجای واژه نا مأنوس  دکتر خوشتیپ بجای واژه نا مأنوس  خوشگل کولالا بجای ...
31 خرداد 1393

حلقه هوش

امروز خانمی و گلم با هم رفتن خونه خانم همسایه که پیرزنی تنهاست دوست دارد خانمی بیشتر بهش سر بزنه ولی چه کنیم که مشغله های زندگی کمتر اجازه می ده بگذریم حدود ساعت 10به خونه برگشتن گلم با مادرش رفت اتاقش که لباسشو عوض کنه خانومی که بیرون آمد برقوخاموش کرد گلم دست منو گرفت و گفت خاموش کرد من که رفتم برقو روشن کنم دست منو گرفت و برد جلوی کمد اسباب بازی ها و با دستش حلقه هوشو نشون داد براش اوردم گفتم دوچرخه یه دوچرخه کوچک اسباب بازی عزیز براش خریده که آهنگ می زنه وراه می ره خیلی دوست داره اونم براش آوردم ( اینو بگم که من خیلی سعی کردم حلقه هوشو بهش یاد بدم از واژه بزرگتر و کو چکتر استفاده کردم نشد از یاد دادن رنگها سعی کردم نشد ) ولی این سری خود...
31 خرداد 1393

لالائی

ساعت حدود 11شب بود هوا حسابی تاریک شده بود گلم با شیرین زبونی خاص خودش با اشاره به هوا بصورت جمله سوالی گفت : "الان شبه ؟" من هم گفتم بله بابا شبه با ناراحتی دوبار تکرار کرد : "شب نیست " بعد مثل اینکه دید واقعاً شبه اومد تو بغل من گفت : "الان شبه بخوابم " اروم توبغل من خوابید  عاشق لالائی خوندن منه !     لالا لالا گلم لالا عزیز خوشکلم لالا                   لالا لالا گل پسته امیر محمود شده خسته لینک دانلود سه لالائی فوق در ادامه مطلب دانل...
31 خرداد 1393

آقا امیر محمود و تردمیل

امیر محمود جون با ترد میل بازیش گرفته بود سرعتش کم بود خانمی هم مثلاً مواظب بود سرعتشو یک درجه زیاد می کنه که چشتون روز بد نبینه گل بابا عین ماهی سر می خوره و پرت می شه پائین خدا شکر چیزییش نشد خیلی گریه کرد ولی درس نگرفت بازم سوار ترد میل شد وگفت دکمه بزنم !! امان از دست این بچه ها            نکته اخلاقی : کودک را هیچ وقت با مادرش تنها نگذارید اخه ممکنه خیلی مواظبش باشه . ...
31 خرداد 1393

ناخنهای کثیف

شمیرسا بچه دختر عمه ام حافظه است که در عروسی دایی اش دوست داشت با امیر محمودم بازی کند ولی  امیر محمود به دو علت نمی گذاشت که به وی نزدیک شود یکی  به این علت که می ترسید که بادکنکی را ک خود دختر عمه ام به امیر محمود داده بود از او بگیرد دلیل مهمتر به خاطر ا ین که ناخن های شمیرسا لاک زده بود امیر محمود می گفت به من نزدیک نشو ناخنت کثیفه عمه نسرین هم به مزاح گفت مثل اینکه پسرت به عمرش لاک ناخن ندیده همه زدیم زیر خنده .  ...
31 خرداد 1393

خلاقیت

هر روز که گلم از خواب بیدار می شه اول سلام می کنه بعد دو کلمه بیشتر نمی گه  1- خودکار  2- دفتر اونم  بصورت پشت سر هم وحتی بدون تنفس این نشانه علاقه زیاد به نقاشیه البته چند روز پیش خلاقیت به خرج داد و متریال خود رو عوض کرد من داشتم درس می خونم موقع امتحانات بود خانمی هم تو اشپز خونه مشغول بود بعد از مدتی که از ش خبری نبود میاد می گه دست بده بابا  گفتم بابائی درس می خونم  بازم گفت دست بده بابا  نگو می خواد خلاقیتشو به من نشون بده دستشو گرفتم بیبینم چه خبره منو برد کنار دیوار راهرو چشمتون روز بد نبینه  روی دیوار راهروبا خودکار آبی همه جور خط کشیده شده بود از راست به چپ  ،  از چپ به راست گرد مستعطیل ...
31 خرداد 1393

شیطنت امروز

امروز سوار دوچرخش بود که صداش در اومد مامانی مامانی خانمی هم  اومد ببینه چش شده دید که فرمون دوچرخه رو طوری چر خونده که سرش بین بدنه و فرمون گیر کرده هر کاری کرد نتونست در بیاره حسابی گریه کرد گروه نجات دست به کار شد البته کار به اینجا ختم نشد زمان :چند دقیقه بعد مکان : روی پنجره حادثه : گیر کردن سر کودک تیم نجات :خانمی تنها چند دقیقه بعد این اتفاق دوباره تکرار شد تا اقا امیر محمود استاد سر در آوردن از نرده پنجره  شد نتیجه اخلاقی : اگر سر کودک جائی گیر کرد حتی اگر کلی گریه کرد به نجاتش نشتابید چون فرصت استاد شدن را از دست خواهد داد ...
31 خرداد 1393

بخور خوب بشی

خانمی تعریف می کرد دیروز گل بابا برای مادر جون متفورمین (قرص قند ) آورد بعد یه نگاه به مادر جون کرد و گفت : مادر جون با آب بخور خوب بشی باشه . مادر جون مات و مبهوت از اینکه قرصو از کجا  برداشته و از کجا می دونه مال منه حسابی تعجب کرده بود آخه تا حالا همه چیزو بصورت نصفه نیمه می گفت نه کامل ، از مهربونی و شیرین زبونی گلم هم کلی لذت برده بود   ...
31 خرداد 1393